پس از کتاب رساله دستور قوام محمد شیرازی که به لطف موسسه مطالعات فرهنگها و زبانهای آسیا و افریقای دانشگاه مطالعات خارجی توکیو در واپسین روزهای سال ۲۰۲۱ منتشر شد، در سی و یکم سپتامبر ۲۰۲۲، مقاله ام با عنوان صریح الملک (مجمع الملک) و الوقف میرزا حبیب الله شریفی به سال ۱۵۱۹/ ۹۲۴ق (Ṣarīḥ'ol-Melk va'l-Vaqf by Mīrzā (Ḥabīb'ollāh Sharīfī dated 1519 در مجلد اخیر مجله مطالعات آسیا و افریقا ژاپن تحت شماره ۱۰۳ چاپ شد.
هر پنجره روشنی در دل تاریکی
شاید صرفا یک کلید فراموش شده باشد و
فقط خاطره ای از یک حضور خسته چشمی بر ورقی
که آخرین کلمات را در آغوش می کشیده در حین قارقار کلاغی یا جیر جیر لولای در خانه ای متروک
دیشب بالاخره مفتخر شدم که نسخه انگلیسی کتاب ارزشمند اندرو نیومن به نام ایران صفوی Safavid IRAN را به دست آورم.
این کتاب دوبار به فارسی ترجمه شده است.
اما نکته جالب توجه این است که این نسخه انگلیسی قبلا متعلق به کتابخانه ای دانشگاهی در لندن بوده است با نام Goldsmiths College Library.
تاریخ انتشار آن سال ۲۰۰۹ است اما دانشگاه احتمالا به دلیل کمبود فضای کتابخانه ای و تنها یکبار مراجعه به این کتاب آن هم در ۲۴ اوریل ۲۰۱۲ تصمیم گرفته آن را از کتابخانه خارج و بفروش رساند.
به درخواست حقیر دوستم در توکیو کتاب را سفارش داد و خرید. و اخیرا با خود آن را آورد و به من تحویل داد.
شاید در ذهن آنها که کتابخانه دانشگاه را هر از گاهی وجین می کنند این گذشته باشد:
مهم این است که کتاب خوانده شود. مهم نیست چه کتابی در کتابخانه داشته باشیم. بگذار کسی که دوست دارد این کتاب را بخواند و از آن استفاده نماید، آن را داشته باشد و از آن بهره مند گردد.
چه شعف انگیزتر از این که کلاغی سیاه، سوسک براقی را قبل از خوردن چند بار آب می کشد!
چه شعف انگیزتر از این که گربه در خلسه ای عمیق خود را بازیچه بچه هایش می کند!
چه شعف انگیز از این که در کوچه پروانه، انگار همه پروانه های شهر مهمان شده اند!
و چه دردناک تر از این که کودکی نحیف
فالهای حافظ را
برای یک تهیه یک وعده غذای سرد
خیره به هر مسافری پیکش می کند و کسی اعتنا نمی کند!
و چه دردناک تر از آن که مرد جوانی
ناچار است در بین تابش آفتاب و حرارت آسفالت
وقتی که باید عرق از پیشانی و چشممانش بزداید
باید کودک علیلش را روی زمین داغ رها کند
و نفسی دوبار بگیرد!
آنجاست که مرد سفید موی
از نفس می افتد
و از رفتن خجل می شود.
از طریق ایمیل محقق ارجمند ژاپنی جناب آقای دکتر نائوفومی آبه که این روزها در ایروان است متوجه شدم سری جدید فرامین فارسی (Persian Decreen) ماتناداران مربوط به دوره نادری در سال ۲۰۰۸ منتشر شده که از طریق آکادیمیه قابل بارگذاری است. متن ذیل بخشی از نامه ایشان است:
ماده ۹۸۰ از قانون مدنی مصوب ۱۳۱۳ شمسی را که خواندم حال خوشی پیدا کردم. این ماده ذیل تابعیت آمده است.
بنا به این ماده، کسانی که به امور عام المنفعه ایران خدمت یا مساعدت شایانی کرده باشند و همچنین اشخاصی که دارای عیال ایرانی و از او اولاد دارند و یا دارای مقامات عالی علمی متخصص در امور عام المنفعه هستند و تقاضای ورود به تابعیت دولت شاهنشاهی را مینمایند در صورتی که دولت ورود آنها را به تابعیت دولت شاهنشاهی صلاح بداند بدون رعایت شرط اقامت ممکن است با تصویب هیئت وزراء به تبعیت ایران قبول شوند. (مجموعه قوانین موضوعه مصوبه دوره نهم قانونگذاری از ۲۴ فروردین ماه ۱۳۱۲ تا فروردین ۱۳۱۴، اداره قوانین و مطبوعات مجلس شورای ملی، چاپخانه مجلس، چ۳، ۱۳۲۹، ص ۱۲۰)
این ماده اهمیت و جایگاه امور عام المنفعه را در نگاه قانونگذاران آن سالها به نمایش می گذارد. جنبه مهمی از آدمیت که مرزهای سیاسی را در نوردیده است. تلاشی که امروزه آن را به عنوان فرار مغزها و مهاجرت نخبگان معرفی می نمایند. بنظر می رسد این ماده قانونی از قوانین اروپایی اقتباس شده باشد، البته اقتباسی با پیچیدگی های ایرانی، از جمله «تصویب هیئت وزراء». اصلی که بهرحال سبب شده در طول سده های اخیر ملیت های مختلف به امید زندگی بهتر، سرمایه و اندوخته علمی خود را نه برای وطن که به موطن جدید تقدیم نمایند، و چه بسا با تغییر اسم و مذهب در شکل گذرنامه جدید و دو تابعیتی شدن.
در آن سر دنیا
بازی های رایانه ای ذهنها را تسخیر کرده است
پولهایی که تا دیروز بپای شاعران و گلفروشان ریخته می شد
امروز صرف خونبارترین بازی ها می شود
بازی
دلار
اسلحه.
در آن سر دنیا
مهندسان تراشه ها و پیچها
محو سرانگشتان عاشق ترین انسانها هستند
تا دستی آهنین را خنیانگر نمایند
حال آنکه دست سرد مسخ ترین انسان نما، گرمترین و تیزروترین پاره آهن ها را بر تپنده ترین قلبها می چکاند.
امروز کارنگوروها، تا توانستند به عمق ناشناخته ترین دشتها گریختند،
وقتی پرچم ها نیمه افراشته شد
و باد بوی خون را تا غروب برد
و سرها در ابدیت سجده جاودانه شدند.
انگار آلپ روی قلبم نشسته باشد!
در پژوهشگاه ها کاوشگران شیفته هوش، شبانه روز مدهوش دست ساخته های خود هستند:
قلب های سفید رباتیک
چشم های شیشه ای رباتیک
دست های کابلی رباتیک
در همان جای دنیا
قلبهای مسخ شده
چشمان دوربینی
کورکورانه ماشه ها را می فشارند
گوسفندها سراسیمه سرازیر دشت ها شدند
و
ابرهای کبودِ اشکبار، آلپ را احاطه کردند
و
بر چهره چاک چاک آن مویه کنان سرازیر شدند
چونان موذنی محزون که گاه و بیگاه از حادثه ای دردناک خبر می دهد.
جمعه بعد از ظهر در حالی که باران نم نم می بارید رفتم نبش خیابان ۱۲ فروردین.
پرسیدم کتاب کیلویی چند. گفت دو هزار تومان. خوشحال شدم چون چند روز قبل کیلویی هزار و پانصد بود.
گفتم گاری و ترازو را بیار پای آن ماشین. کمی من من کرد. گفت چند جلد است گفتم حدود ۶۰ جلد. دوستش را صدا زد تا پول قرض کند.
تا رفت پول بگیرد بیایید کتابها را چیدم روی ترازوی دیجیتال. بیش از ۴۱ کیلو را نشان داد. شد ۸۳ هزار تومان.
قند تو دلم آب شد. پول دادم تا برای بچه های افغانی یا ایرانی چندتا مداد و پاکن یا مقداری کاغذ تهیه کنند تا دوستی، همزیستی، همدردی، و توحید را مرور کنند.
بعد از کتاب فوق العاده به عبارت دیگر که دربارة روند فراگیری زبان ایتالیایی مؤلف بود، رمان دلچسب ببر سفید را شروع کردم.
در اواخر آذر ماه در مسیر بازگشت از آرشیو به منزل به انتشارات نیلوفر سرزدم تا اگر کتاب جومپا لاهیری بنگالی الاصل به نام به عبارت دیگر با ترجمه امیرمهدی حقیقت را دارد بخرم. ناشر آن را نداشت. دو روز بعد آن کتاب را در کتابفروشی افق پیدا کردم، پس از کلی جستجو.
این کتاب حدوداً ده سال قبل در سه هزار نسخه چاپ شده بود لذا عجب نبود که هنوز چند نسخه از چاپ اولش را ناشر داشت. تا چند جمله ای از صفحات مختلف را تندخوانی کردم فهمیدم که با ذائقه ام سازگار است نام مژده دقیقی را که دیدم خیالم از صحت ترجمه راحت شد.
اما هنوز فکرم مشغول اثر لاهیری بود که چند روز قبل در کتابفروشی سروش چند سطری از آن را خوانده بودم و سبک و زبانش برایم تازه بود و تأثیرگذار.
سبک و زبان و فصل بندی آراویند آدیگا نیز همانند لاهیری روان و موثر است. واقعا جایزه بوکر ۲۰۰۸ حق او بوده است. کتابی در هفت روز یا هفت فصل، درباره دگرگونی جامعه جهانی که به نفع ببر سفید تمام می شود تا با توجه به پس زمینه های فرهنگی جامعه هندوستان علی الخصوص دو شهر دهلی و بنگلور گذشته و خانواده خود را به کلی فراموش کند و از فردی که قاعدتاً می بایست همچنان حلوایی می بود به پولی با پول و ماشین و الگو برداری از طرز زندگی اربابش بتواند مدیر یک استارتاپ شود.
ترجمه خانم دقیقی روان و هنرمندانه و پر کشش است.