انگار آلپ روی قلبم نشسته باشد!
در پژوهشگاه ها کاوشگران شیفته هوش، شبانه روز مدهوش دست ساخته های خود هستند:
قلب های سفید رباتیک
چشم های شیشه ای رباتیک
دست های کابلی رباتیک
در همان جای دنیا
قلبهای مسخ شده
چشمان دوربینی
کورکورانه ماشه ها را می فشارند
گوسفندها سراسیمه سرازیر دشت ها شدند
و
ابرهای کبودِ اشکبار، آلپ را احاطه کردند
و
بر چهره چاک چاک آن مویه کنان سرازیر شدند
چونان موذنی محزون که گاه و بیگاه از حادثه ای دردناک خبر می دهد.